خدایا انگونه زنده ام بدارکه نشکند دلی از زنده بودنم
وانگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم
((دکترعلی شریعتی))
اهداء عضو از نگاه انیشتین
روزی فرا خواهد رسیدکه جسم من انجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای
که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است..قرار میگیرد و
ادم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند
ان لحظه فرا خواهد رسید که دکتر ها بگویند مغزم از کارافتاده است..
وبه هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است..
در چنین روزی تلاش نکنید به شکل مصنوعی وبا دستگاه،زندگیم
را به من برگردانید.واین را بستر مرگ من ندانید...
بگذارید ان را بستر زندگی بنامم...
بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند..
چشم هایم را به انسانی بدهید،که هرگزطلوع افتاب،چهره یک نوزاد
و شکوه یک عشق را درچشم های یک زن ندیده است...
قلبم رابه کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی درد های پیاپی
و ازار دهنده چیزی بیاد ندارد...
خونم رابه نوجوانی بدهیدکه اورا از تصادف ماشین بیرون کشیده اند
و کمکش کنید تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند...
کلیه هایم را به کسی بدهیدکه زندگیش به ماشینی بستگی دارد
که هر هفته خون ان را تصفیه می کند...
استخوانهایم،عضلاتم،تک تک سلولهایم و اعصابم رابردارید و راهی
پیداکنیدکه انها را به پای یک کودک فلج پیوند بزنید. . . .
هر گوشه از مغزمرابکاوید،سلولهایم را اگرلازم شد بردارید.
وبگذارید به رشد خود ادامه دهند،تابه کمک انها پسرک لالی بتواند
باصدای دو رگه فریاد بزند،ودخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی
شیشه اتاقش بشنود...
انچه را ازمن باقی ماندبسوزانید.وخاکسترم را به بادبسپارید،تا گلها
بشکفند..اگر قرار است چیزی ازوجود من رادفن کنید..بگذارید
خطاهایم،ضعفهایم وتعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند..
گناهانم را به شیطان وروحم را به خدابسپارید..واگر گاهی
دوست داشتید یادم کنید.عمل خیری انجام دهید،یا به کسی
که نیازمند شماست،کلام محبت امیزی بگویید..اگر انچه را گفتم
برایم انجام دهید..همیشه زنده خواهم ماند..پایان. . . . .
خاک شد هر که در این خاک زیست
خاک چه داند که دراین خاک کیست؟